جدول جو
جدول جو

معنی عمر مدنی - جستجوی لغت در جدول جو

عمر مدنی(عُ مَ رِ مَ دَ)
ابن سعد بن ابی وقاص زهری مدنی. وی از جانب عبیدالله بن زیاد با چهارهزار لشکری برای جنگ با دیلمیان رهسپار ری گشت، ولی چون خبر حرکت امام حسین بن علی (ع) از مکه به کوفه، به گوش ابن زیاد رسید، عمر بن سعد را امر به بازگشت داد و او را مأمور جنگ با امام حسین (ع) کرد. ابتدا عمر بن سعد از قبول این امر خودداری کرد، ولی پس از تهدید ابن زیاد، ناچار رهسپار جنگ با حسین بن علی (ع) شد و آن فاجعۀ مشهور رخ داد. سرانجام بسال 66 ه. ق. عمر بن سعد به امر مختار ثقفی در کوفه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: طبقات ابن سعد ج 5 ص 125. تاریخ مسعودی ج 5 ص 143. تاریخ ابن اثیر ج 4 ص 21. حبیب السیر چ خیام ج 2. مجمل التواریخ و القصص ص 302
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ مَ رِ عَ دَ)
ابن حبیب بن محمد عدوی. وی قاضی و محدث بود. قضای بصره سپس شرقیه را از جانب مأمون عباسی بعهده داشت. در قضاوت سختگیر و باسیاست بود و بسال 207 ه. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی از تهذیب التهذیب ج 7 ص 432، و اخبار القضاه ج 2 ص 142). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ اَ)
ابن محمد بن منصور امینی، مکنی به ابوحفص و ملقب به عزالدین و مشهور به ابن حاجب. محدث و جغرافیدان قرن هفتم هجری. وی بسال 593 ه. ق. دردمشق تولد یافت و در طلب حدیث سفرهای بسیار کرد و بسال 630 ه. ق. در دمشق درگذشت. او را معجماتی درباره شهرها و استادان خود میباشد. (از الاعلام زرکلی از شذرات الذهب ج 5 ص 138، و التکمله لوفیات النقله)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
ابن مظفر بن عمر بن محمد بن ابی الفوارس معری کندی. رجوع به ابن الوردی (زین الدین...) ومآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 228، فوات الوفیات ج 2 ص 116، بغیهالوعاه ص 365، النجوم الزاهره ج 10 ص 240، آداب اللغه العربیه ج 3 ص 192، دائره المعارف اسلامی ج 1 ص 302 و نامۀ دانشوران ج 2 ص 310
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مِ)
ابن ابراهیم بن محمد مصری حنفی. مشهور به ابن نجیم. و ملقب به سراج الدین. فقیه بود و در ششم ربیع الاول سال 1005 ه. ق. درگذشت. اوراست: 1- اجابه السائل باختصار انفع الوسائل. 2- عقد الجوهر فی الکلام علی سوره الکوثر. 3- النهر الفائق بشرح کنزالدقائق، در فروع فقه حنفی. (از معجم المؤلفین و الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: خلاصهالاثر ج 3 ص 206. هدیهالعارفین ج 1 ص 796. فهرست الخدیویه ج 3 ص 146. فهرس التیموریه ج 3 ص 301. فهرس الازهریه ج 2 ص 290. ایضاح المکنون ص 1151. الکشاف ص 81
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مَ)
ابن ابی بکر بن عبدالحق مرینی، مکنی به ابوحفص. از امرای دولت بنی مرین در مغرب اقصی. بسال 656 ه. ق. پس از درگذشت پدرش، با وی بیعت شد، سپس عمش یعقوب بن عبدالحق بر او غلبه کرد و فقط شهر مکناسه را بدو واگذاشت. وی در سال 658 ه. ق. در آنجا به دست برخی از خویشان خود به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی از الاستقصاء ج 2 ص 10، و الذخیره السنیه ص 92 و جذوهالاقتباس ص 284)
ابن عثمان بن یعقوب مرینی، مکنی به ابوعلی. از سلاطین بنی مرین در مغرب. وی بسال 696 ه. ق. متولد شد و در سال 734 ه. ق. به دست برادر خویش به قتل رسید. رجوع به ابوعلی (عمر بن ابی سعید...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 214. الاستقصاء ج 2 ص 51. جذوه الاقتباس ص 285
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ دَ)
ابن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب مدنی. وی فقیه و ساکن ’عریض’ از نواحی مدینه بود و در سال 210 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- کتابی در حلال و حرام. 2- کتاب المناسک. (از معجم المؤلفین از الفهرست طوسی ص 87 و کتاب الرجال نجاشی ص 176 و منتهی المقال ابوعلی ص 209 و تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 272)
ابن ظاهر وتری حسنی مدنی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. محدث بود. در سال 1261 هجری قمری درمدینه متولد شد و در همانجا در 29 جمادی اولای سال 1322 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- التحفه المدنیه فی المسلسلات الوتریه. 2- رساله فی الکلام علی قول الغزالی لیس فی الامکان ابدع مماکان. (از معجم المؤلفین)
ابن محمد بن ابی القاسم بن محمد بن فرحون تونسی مدنی مالکی. ملقب به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون. رجوع به علی تونسی شود
ابن حسن بن علی بن حسن بن علی بن شدقم بن ضامن بن محمد حمزی حسنی مدنی. ملقب به زین الدین. رجوع به علی شدقمی شود
ابن خلیل مرصفی یا مرصفاوی مصری مدنی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مرصفی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ مَ دَ)
نام بیماریی است که به فارسی آن را رشته نامند و به هندی نارو گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات). آن است که بر بدن آدمی دانه ای تولید و سپس بصورت تاولی گردد، و آبی در زیر پوست جمع شود. آنگاه تاول بترکد و از میانۀ آن شیئی مانند رگی بیرون آید واندک اندک آن دراز شود. و بسا باشد که آن رگ را در زیر پوست جنبشی نمودار گردد شبیه به جنبش کرم. قرشی گوید: و این شی ٔ رگ حقیقی نیست بلکه حیوانی است که در بدن تولید میگردد مانند دیگر کرمها که در بدن آدمی تولید میشوند. فارسی آن بیماری رشته است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). کرمی است مانند قیطان که زیرپوست وروی عضلات در مواضعی که عصب زیادتر است تولید شود. وطول آن گاهی به 57 سانتیمتر میرسد. سلمانیها و قصابان محلی (سواحل جنوب ایران) مهارت دارند که آن را بدون پاره شدن کرم از زیرپوست خارج کنند. بدین ترتیب که وقتی از محلی که سر این کرم در زیر پوست واقع است، روی پوست جوش یا تاولی ایجاد شود، آن جوش یا تاول را شکافند و سر کرم را از روی پوست به اندازۀ یکی دوسانتیمتر خارج کنند و آن را در چوب کبریتی پیچیده وچوب کبریت را بهمان حالی که کرم دور آن پیچیده شده روی زخم گذارند تا روز بعد مجدداً آن را باز کنند و چند سانتیمتر از آن را بیرون کشند، و باز دور همان چوب کبریت پیچند و رها کنند. این عمل چند روز تکرار شود تا بتدریج همه کرم از زیرپوست خارج شود. اگر در حین عمل یا بی دقتی مریض، کرم که قسمتی از آن خارج شده، پاره شود و سر پارگی آن زیر پوست باشد بعلت ترشحاتی که از بدن کرم زیر پوست خارج گردد، محل کرم باد کند و بسیار دردآور و خطرناک باشد. این کرم در بدن ساکنان بنادر جنوب ایران مخصوصاً اطراف لارستان و بندر لنگه و بندرعباس شیوع دارد. (فرهنگ فارسی معین). عرق مدنی. رشته. دودۀ مدنیه. پیو. پیوک. نارو. فرتیت. فرنتیت. و رجوع به پیو و رشته در ردیفهای خود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عرق مدنی
تصویر عرق مدنی
رشته از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار